آفتهاى ازدواج
(1) آفات ازدواج سه چیز است:
1- مهمترین آفت آن ناتوانى بر کسب حلال است،
(2) زیرا کسب حلال براى همه کس میّسر نیست، بخصوص در این زمان با تنگى معیشت. در این صورت ازدواج باعث مىشود که بیشتر در صدد خورانیدن غذاى حرام شده باعث هلاکت خود و خانوادهاش شود در صورتى که شخص بدون همسر از این مشکل در امان است. اما کسى که داراى
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 105
همسر است بیشتر اوقات دست به کارهاى ناپسند زده از خواسته زنش پیروى مىکند و آخرتش را به دنیایش مىفروشد. در خبر است:
«همانا بنده خدا در نزد میزان با وجود این که حسناتش به قدر کوههاست بازداشت مىشود و از سرپرستى و اداره خانواده و مالش پرسیده مىشود که از کجا آورده و در کجا صرف کرده است؟ تا آنجا که این کمبودها تمام اعمال او را از بین مىبرد و حسنهاى برایش نمىماند. آنگاه فرشتهاى صدا مىزند: این است آن کسى که خانوادهاش حسنات او را در دنیا خوردهاند و او امروز در گرو اعمالش است.» گویند: نخستین چیزى که در روز قیامت باعث گرفتارى انسان مىشود زن و فرزند است؛ او را در محضر خدا نگاه مىدارند و مىگویند: پروردگارا حق ما را از او بگیر، زیرا او آنچه را نمىدانستیم به ما نیاموخت و از راه حرام به ما غذا مىداد و ما بىاطّلاع بودیم.
پس خداوند از او انتقام مىگیرد.
یکى از پیشینیان مىگوید: هرگاه خداوند براى بندهاى بدى را مقرّر فرماید، نیشهایى را در این دنیا بر او مسلّط گرداند تا او را بگزد- یعنى خانواده را.
پیامبر (ص) فرمود: «هیچ کس خداى سبحان را با گناهى بزرگتر از نادانى زن و فرزندش دیدار نکند.» بنابراین، این یک آفت همگانى است و کمتر کسى است که از این آفت رها شود، مگر کسى که مال ارثى و یا کسب حلالى داشته باشد و راه قناعت در پیش گیرد تا بتواند به آنچه دارد بسنده کند، پس چنین کسى و یا شخص پیشهورى که توان کسب حلال از راه مباح دارد، از آن آفت در امان خواهد بود.
آفت دوّم، کوتاهى از اداى حقوق
(1) و عدم تحمّل اخلاق و آزار ایشان است. این آفت کمتر از آفت اوّل عمومیّت دارد، زیرا دفع آن براى انسان آسانتر از دفع آفت اوّل
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 106
است. به عبارت دیگر خوشخویى با زنان و اقدام به حقوق ایشان سادهتر از کسب حلال است، در حالى که آن نیز خطرناک است زیرا این شخص سرپرست بوده و نسبت به زیردستان خود مسئول است. پیامبر (ص) فرمود: «در گنهکارى یک شخص همین بس که حق عائله خود را ضایع کند.» نقل کردهاند کسى که از خانوادهاش فرار کند همانند برده فرارى گریزپاست، نه نمازش قبول است و نه روزهاش، تا وقتى که نزد ایشان برگردد و هر کس از انجام حقوق ایشان کوتاهى کند هر چند در نزد آنان حاضر باشد مثل کسى است که فرار کرده باشد.
خداى تعالى فرموده است:
قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً. بنابراین ما مأموریم همچنان که خودمان را از آتش دوزخ حفظ مىکنیم آنها را نیز از آتش حفظ کنیم. انسان گاهى از انجام امور خود ناتوان است و اگر ازدواج کند این حقّ دو برابر مىشود و به خودش یک فرد دیگر نیز افزوده مىگردد و از سویى نفس امّاره آدمى را به بدى جلب مىکند، حال اگر تعداد عائله افزون شود کشش به سمت بدى غالبا بیشتر مىشود، از این رو بعضى از ازدواج خوددارى کرده مىگویند: من گرفتار خودم هستم چگونه دیگرى را هم بر آن بیفزایم! ابراهیم بن ادهم از ازدواج سر باز مىزد و مىگفت: من زنى را به دست خودم گول نمىزنم و نیازى هم به آنان ندارم. یعنى از جمله حقوق آنان عفیف نگهداشتن و بهرهمند ساختن ایشان است، در حالى که من از انجام آن ناتوانم؛ از این رو به صورت مشروط پوزش خواست و گفت: این سخن خداى تعالى، مرا از ازدواج منع مىکند که فرمود:
وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ.
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 107
پس این نیز آفتى فراگیر است، هر چند که از آفت اوّل شمول کمترى دارد. انسان از این آفت در امان نمىماند مگر داناى خردمند، خوشخو و آشنا به عادات زنان؛ همچنین کسى که در برابر بدیهاى آنان بردبار، و کاملا از هواپرستى ایشان مطّلع، و سخت به ایفاى حقوق آنان پایبند است و لغزشهاى ایشان را نادیده مىگیرد و خردمندانه با خلق و خوى آنان رفتار مىکند؛ زیرا صفات غالب بر زنان، نادانى، درشتى، تندى، پرخاشگرى، بداخلاقى و- با وجود توقع داشتن نهایت انصاف- بىانصافى است؛ و چنین صفاتى در ازدواج، ناگزیر باعث فساد بیشترى مىشود؛ پس در این گونه شرائط تنهایى براى مرد بهتر است.
آفت سوّم که در مرتبه پایینتر از آفات اول و دوم قرار دارد، آن است که زن و فرزند، شخص را از یاد خدا باز مىدارند
(1) و او را به طلب دنیا و فراهم آوردن زندگى خوب براى اولاد، از طریق جمع آورى مال و اندوختن براى ایشان و نیز به فخرفروشى و افزونطلبى وامىدارند، حال آن که هر چه آدمى را- چه زن، چه مال و اولاد- از یاد خدا باز دارد، برایش نامیمون است. مقصود من آن نیست که او را وادار به خلاف مىکنند، زیرا این موضوع در آفت اوّل و دوّم مندرج بود، بلکه مقصود آن است که او را به برخوردارى از امور مباح بلکه تمام اوقات او را به خوشگذرانى و همدمى با زنان و غرق شدن در کامجویى از ایشان وامىدارد و از ازدواج انواع گرفتاریهایى از این قبیل بر مىآید که دل را فرا مىگیرد در نتیجه انسان شب و روز را سپرى مىکند و در تمام شبانه روز فرصتى براى اندیشیدن در امر آخرت و آمادگى براى فرداى قیامت پیدا نمىکند.
این بود، مجموعه آفتها و فایدههاى ازدواج. بنابراین قضاوت مطلق که ازدواج بهتر است و یا عزوبت دلیل بر احاطه نداشتن به تمام این آفات و فوائد است؛ بلکه شخص باید این آفتها و فوائد را معیار و محکى قرار دهد و نفس خود را بر آنها عرضه کند. اگر این آفات درباره او منتفى و فوائد براى او جمع است، به این ترتیب که مال حلال و
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 108
حسن خلق دارد و در دین به حدّى کوشاست که ازدواج او را از یاد خدا باز نمىدارد و با وجود اینها جوانى است که نیاز به آرام ساختن شهوت دارد و تنهاست و نیازمند کسى است که امور منزل را اداره کند و نیز نیاز به رابطه فامیلى دارد. در این صورت نباید لجبازى کند، زیرا ازدواج با فوایدى که دارد، از قبیل به دست آوردن فرزند، براى او بهتر است. اما اگر فاقد این فوائد و داراى آفات است، عزوبت براى او بهتر است. ولى اگر سود و زیان برابر است که بیشتر هم چنین است، لازم است که در ترازوى عدالت هم سهم آن فایده را در افزایش دینش و هم سهم این آفت را در کاستن از دینش بسنجد، اگر برترى یکى از آنها بر دیگرى به گمان او بیشتر است به همان طرف حکم کند. و روشنترین فایدهها داشتن فرزند و آرام ساختن شهوت و ظاهرترین آفتها نیاز پیدا کردن به کسب حرام و رو برتافتن از خداى تعالى است امّا به فرض برخورد این امور با یکدیگر، مىگوییم: کسى که از شهوت در رنج نباشد و مقصود از ازدواجش کوشش براى فراهم آمدن فرزند باشد و آفت نیاز به کسب حرام، یا رو تافتن از یاد خدا در کار باشد، عزوبت براى چنین کسى بهترین کارهاست، زیرا در چیزى که انسان را از یاد خدا باز دارد و همچنین در کسب حرام، خیرى نیست، و موضوع داشتن اولاد نقصان این دو آفت را جبران نمىکند؛ لذا ازدواج به منظور داشتن فرزند، تلاش موهومى است در جستجوى داشتن فرزند. اما این کاستى در دین امرى کنونى است، پس حفظ حیات خویشتن و پرهیز از هلاکت مهمتر از تلاش در راه داشتن فرزند است، زیرا فرزند سود زندگى است؛ اما دین اصل و سرمایه آن است و از میان رفتن دیانت باعث نابودى حیات اخروى و از بین رفتن اصل سرمایه است. بنابراین، چنین فایدهاى (داشتن فرزند) در برابر هیچ یک از این دو زیان ارزش ندارد. اما اگر به امر داشتن فرزند، نیاز به سرکوب شهوت نیز- به خاطر شوق نفس به ازدواج- اضافه شود، مطلب دیگرى است که باید ببیند اگر تقوا او را مهار نکرده و مىترسد که مرتکب زنا شود، در این صورت ازدواج براى او بهتر است، زیرا او بر سر دو راهى مانده است یا این که مرتکب زنا شود و یا این که مال حرام بخورد،
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 109
در این صورت شرّ کسب حرام کمتر است و اگر اطمینان به خود دارد که مرتکب زنا نمىشود و با وجود این قادر بر چشمپوشى از نامحرم نیست، ازدواج نکردن براى چنین کسى بهتر است، زیرا نگاه به حرام و کسب از راه خلاف هر دو حرام است، اما کسب همیشگى است که به سبب آن خود و خانوادهاش در معصیتند. اما نگاه به نامحرم گاهى اتّفاق مىافتد و تنها خود معصیت مىکند و زودگذر است و نگاه کردن، زناى چشم است، لیکن در صورتى که به زناى آلت نینجامد از خوردن مال حرام به عفو و بخشش نزدیکتر است؛ مگر بترسد که نگاه کردن، منجر به زنا شود، در این صورت مربوط مىشود به خوف ارتکاب چنین گناهى و هرگاه چنین مطلبى ثابت شود پس حالت سوّم، یعنى توانایى بر چشمپوشى از نامحرم را دارد، اما افکارى که دل را مشغول کرده نمىتواند از خود دفع کند در این صورت ترک ازدواج بهتر است، زیرا عمل قلبى به عفو خداوندى نزدیکتر است و تنها هدفش فراغت دل است براى عبادت در صورتى که با کسب حرام و با خوردن و خورانیدن حرام عبادت ناتمام است. همین طور لازم است آفتها و فوائد را بسنجد و به هر طرف که بیشتر است حکم کند. و هر که به اینها احاطه داشته باشد هیچ یک از مشکلات پیشینیان را- که یک بار تشویق به ازدواج و یک بار از آن منع مىکردند- نخواهد داشت زیرا بر حسب حالات مختلف اشخاص متفاوت است.
مىگویم: راه چاره براى کسى که تنها به سرکوب شهوت نیازمند است یا خوف دچار شدن بر آفات نکاح، آن است که وسیله عقد منقطع (صیغه) از زنان بهره گرفته و جدا شود، اگر قصدش مصون ماندن از زنا و امثال آن و نیز اجتناب از زیانهاى ازدواج نکردن است، براى چنین مواردى است که به عنوان نعمتى از جانب خدا و پیامبرش (ص) براى مردم، عقد موقّت (صیغه) در شرع مقرّر شده است، لیکن اهل تسنّن به دلیل پیروى از عمر از برکت این نعمت مشروع محروم گشته و در مهالک افتادهاند، عمر گفت: «دو متعه، در زمان رسول خدا بودند که من آنها را حرام کردم و مرتکب آنها را مجازات مىکنم.» مقصود عمر از آنها: متعه (عقد موقّت) زنان و حج
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 110
تمتّع (طواف النساء است) که این سخن وى گستاخى از جانب او بر خدا و رسول خداست.
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 111
در کافى به سندهاى صحیح از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود:
امیر المؤمنین على (ع) مىگفت:
«اگر آن سخنى که پسر خطاب پیش از این گفت نبود، جز فرد شقاوت پیشه کسى مرتکب زنا نمىشد» یعنى کمتر کسى سراغ زنا مىرفت.
و نیز از آن حضرت: «درباره متعه پرسیدند؛ فرمود: در قرآن نازل شده است:
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ. از امام صادق (ع) است که فرمود: «آیه مبارکه چنین نازل شد: فما استمتعتم به منهنّ (الى اجل مسمّى) فآتوهنّ اجورهنّ فریضة. از زراره نقل شده که گفت: «عبد الله بن عمر لیثى به خدمت امام باقر (ع) رسید و عرض کرد: نظر شما درباره متعه زنان چیست؟ امام (ع) فرمود:
خداوند در کتاب خود به زبان پیامبرش آن را حلال کرده؛ بنابراین تا روز قیامت حلال است. عبد الله گفت: اى ابو جعفر! آیا چون شما کسى بر این عقیده است؟ در
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 112
حالى که عمر، آن را حرام دانست و از آن نهى کرد. امام (ع) فرمود: هر چند که او چنین کارى را کرده باشد. عبد الله گفت: من تو را در پناه خدا مىدانم از این که حرام عمر را حلال شمارى. امام (ع) فرمود: تو به عقیده اربابت باش و من بر گفتار رسول خدا (ص) هستم و بر این اساس من حاضرم یکدیگر را لعن کنیم که گفته رسول خدا (ص) حق است و سخن ارباب تو بر باطل است ...» از امام صادق (ع) است که فرمود: «قانون متعه در قرآن نازل شده و سنّت رسول خدا (ص) نیز بر آن جارى گشته است.» از آن حضرت منقول است: «ابو حنیفه درباره متعه پرسید، فرمود: از کدام متعه مىپرسى؟ عرض کرد: از حجّ تمتع پرسیدم، حالا شما بفرمایید، آیا متعه زنان حقّ است یا نه؟ فرمود: سبحان الله، آیا قرآن نخواندهاى: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً؟ ابو حنیفه گفت: گویا این آیه را هرگز نخواندهام!» اخبار در فضیلت متعه، از قول اهل بیت (ع) زیاد رسیده است.
غزالى گوید: اگر بپرسى: آیا کسى که از آفات ازدواج در امان است بهتر است که ازدواج نکند تا تمام اوقاتش براى عبادت خدا صرف شود، یا بهتر است ازدواج کند؟
مىگویم: هر دو را انجام دهد، زیرا که ازدواج از جهت این که یک عقد است مانع صرف تمام وقت در عبادت خدا نیست، و امّا از جهت نیاز به کسب اگر مىتواند کسب حلال کند، ازدواج برایش بهتر است، زیرا شب و سایر اوقات روز براى اشتغال به عبادت باقى مىماند و مواظبت بر عبادت بدون استراحت غیر ممکن است. بنابراین اگر فرض شود که کسى تمام وقتش به کسب و کار مىگذرد به حدّى که جز اوقات نماز، خواب، خوراک و قضاى حاجت وقتى ندارد، اگر از کسانى است که جز با نماز نافله، یا حج و نظایر آن از کارهاى بدنى راه آخرت را نمىپیماید، ازدواج کردن برایش بهتر است، زیرا کسب حلال، اداره خانواده و در پى داشتن فرزند بر آمدن و تحمّل اخلاق زنان هر کدام
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 113
نوعى عبادت است که فضیلت آنها کمتر از عبادات مستحبى نیست؛ اما اگر عبادتش بهوسیله کسب دانش، تفکّر، سیر و سلوک باطنى است و کسب مانع اینهاست در این صورت ازدواج نکردن بهتر است.
اگر بگویى: چرا حضرت عیسى (ع) با وجود فضیلت نکاح، ازدواج نکرد؟ و از طرفى اگر فراغت براى عبادت خداى تعالى بهتر است، پس چرا پیامبر (ص) چندین همسر گرفت؟
بدان که در مورد کسى که قدرت و توانایى دارد و داراى علوّ همّت است و هیچ چیز او را از یاد خدا باز نمىدارد، بهتر آن است که هر دو را انجام دهد؛ رسول خدا به دلیل داشتن قدرت، فضیلت عبادت و ازدواج را با هم تلفیق کرد؛ با داشتن نه همسر، آماده عبادت خدا بود، بر آوردن نیاز زناشویى درباره او مانع از عبادتش نبود، همان طورى که قضاى حاجت درباره شاغلین به امور دنیا مانع از تدبیر امور زندگى نیست، تا آنجا که در ظاهر مشغول قضاى حاجتند با وجود آن، دلهایشان سخت متوجه امورى است که قصد انجام آنها را دارند و از آنها غافل نیستند. بنابراین رسول خدا (ص) با مقام والایى که داشت، امور این دنیا او را از حضور قلب نسبت به خداى تعالى باز نمىداشت.
کى به دیگرى چنین منصبى را مىدهند؟ و همچنان که نمىتوان جویهاى کوچک را با دریاى بزرگ مقایسه کرد، شایسته نیست که دیگران را با آن حضرت مقایسه کنند. امّا عیسى (ع) راه حزم و تدبیر را پیشه کرد نه راه قدرت و توان را، و نسبت به نفس خود جانب احتیاط را پیش گرفت و شاید حال آن حضرت چنان بود که سرگرمى به زن و فرزند در او مؤثر مىشد و یا کسب حلال با وجود آنها غیر ممکن بود و یا آن که جمع بین ازدواج و آمادگى براى عبادت در آن حال امکان نداشت؛ از این رو فراغت براى عبادت را انتخاب کرد. در هر حال آنان به اسرار کارهاى خود و احکام روزگار خویش راجع به کسبهاى درست و خصلتهاى زنان و سود و زیان ازدواج براى کسى که تزویج مىکند، آگاهترند و چون احوال اشخاص متفاوت است به حدى که براى بعضى ازدواج کردن و
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج3، ص: 114
براى بعضى ازدواج نکردن بهتر است، بنابراین شایسته است که ما کارهاى انبیا (ع) را در هر حال بهترین عمل بدانیم.
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء ؛ ج2 ؛ ص394
آداب دعا
(1) و آن ده چیز است:
مىگویم: بلکه بیش از این است و ما پس از ذکر این ده چیز آنها را بیان خواهیم کرد.
1- اوقات شریف را براى دعا انتظار کشد
(2) مانند روز عرفه از ایّام سال، و ماه رمضان از همه ماهها، و روز جمعه از هفتهها، و وقت سحر از ساعات شب؛ چه خداوند متعال فرموده است: وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ و پیامبر خدا (ص) فرموده است: «خداوند در هر شب به هنگامى که ثلث آخر آن باقى مانده باشد به آسمان دنیا فرود مىآید و مىفرماید: چه کسى مرا مىخواند تا اجابتش کنم، چه کسى از من مىخواهد تا به او دهم و چه کسى از من آمرزش مىطلبد تا او را بیامرزم.» مىگویم: این حدیث پیش از این در آداب نماز جمعه ذکر شده و بدین شرح است:
«خداوند در ثلث آخر هر شب و شب جمعه در اول شب فرشتهاى به آسمان دنیا نازل و او را مأمور مىکند که فریاد زند آیا هیچ خواهندهاى هست که خواستهاش را بدهم، هیچ توبه کنندهاى هست که توبهاش را بپذیرم، هیچ آمرزشخواهى هست تا او را بیامرزم.» در عدّة الدّاعى از امام باقر (ع) روایت شده که فرموده است: «همانا خداوند در هر شب جمعه از آغاز تا پایان آن از بالاى عرش خود ندا مىکند آیا هیچ بنده مؤمنى هست که تا پیش از سپیدهدم براى دین و دنیایش مرا بخواند تا او را اجابت کنم؛ آیا هیچ
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 395
بنده مؤمنى هست که تا پیش از طلوع فجر از گناهانش توبه کند تا توبهاش را بپذیرم؛ آیا هیچ بنده مؤمنى هست که روزى را بر او تنگ کرده باشم و تا پیش از طلوع فجر فزونى روزیش را از من بخواهد تا آن را زیاد کنم و بر او توسعه دهم؛ آیا هیچ بنده مؤمن بیمارى هست که تا پیش از دمیدن صبح شفایش را از من بخواهد تا او را بهبود بخشم؛ آیا هیچ بنده مؤمن زندانى غمگینى هست که آزادیش را از من بخواهد تا او را از زندانش آزاد گردانیده رهایى دهم؛ آیا هیچ بنده مؤمن ستمدیدهاى هست که پیش از سپیدهدم از من بخواهد که حقّ او را باز ستانم تا او را یارى کرده حقّ او را بگیرم، فرمود: پیوسته به همین گونه ندا مىکند تا فجر بدمد.» از یکى از صادقین (ع) روایت شده است: «بنده مؤمن حاجتى را از خداوند مىخواهد و خداوند برآوردن حاجتش را تا روز جمعه به تأخیر مىاندازد.» از امام صادق (ع) درباره سخن یعقوب به فرزندانش که سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی فرموده است: «درخواست آنها را تا سحرگاه شب جمعه به تأخیر انداخت.» و نیز از آن حضرت روایت شده که پیامبر (ص) فرموده است: «کسى که حاجتى دارد آن را در نماز عشاء از خدا بخواهد، زیرا آن به هیچ یک از امّتهاى پیشین داده نشده است، یعنى عشاى آخر.» در روایتى آمده است: «در سدس اوّل از نصف دوّم شب»، و آنچه این حدیث را تأیید مىکند روایاتى است که در فضیلت و ترغیب کسى است که در شب به هنگامى که مردم خوابیده باشند نماز بگزارد، و در میان غافلان ذکر خدا بگوید. شکّ نیست که در آن هنگام خواب بر بیشتر مردم غلبه کرده است، بر خلاف نیمه اول شب زیرا بسا حالت روز در آن وقت ادامه داشته باشد. و در آخر شب نیز ممکن است مردم براى امور معاش یا مسافرت بهپاخیزند امّا وسط شب وقت غفلت و یا فراغ قلب براى عبادت است و وقتى است که انسان با مجاهده با نفس از خواب دست مىکشد و از بستر نرم دورى
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 396
مىگزیند و با صاحب اختیار بندگان و پادشاه دنیا و آخرت خلوت مىکند و در آن نیمه شب مقصود همین است، چنان که عمر بن اذینه روایت کرده است که از ابى عبد اللّه (ع) شنیدم که مىفرمود: «در شب ساعتى است که هر بنده مؤمن آن را درک کند و در آن ساعت نماز گزارد و دعا کند خداوند دعایش را اجابت مىکند؛ عرض کردم خداوند امور شما را اصلاح فرماید این کدامیک از ساعات شب است؟ فرمود:
«هنگامى که نیمه شب بگذرد و سدس اوّل از نیمه دوّم باقى مانده باشد.» مىگویم: دراینباره اخبار دیگرى است.
در کافى از ابى جعفر امام باقر (ع) روایت است: «از سحرگاه تا طلوع آفتاب درهاى آسمان باز مىشود و در آن هنگام روزیها قسمت مىگردد، و حوایج بزرگ در آن برآورده مىشود.» الفقیه از پیامبر خدا (ص) نقل کرده است: «هنگام ظهر درهاى آسمان و درهاى بهشت باز مىشوند و دعا به اجابت مىرسد. و خوشا به حال کسى که در این وقت عمل شایستهاى از او بالا رود.» در آداب جمعه گفته شد که در روز جمعه ساعت نامعیّنى است که در آن دعا به اجابت مىرسد، و سخنانى دراینباره ذکر شد که باید به یاد داشت.
2- حالات شریف را مغتنم بشمارد؛
(1) چون هنگام یورش جهادگران در راه خدا، موقع نزول باران، زمان برپایى نمازهاى واجب و در عقب این نمازها، در فاصله اذان و اقامه، و در هنگام روزه داشتن.
مىگویم: زید شحّام از امام صادق (ع) روایت کرده که فرموده است: «در چهار وقت دعا کنید: در هنگام ورزیدن بادها، در موقع برطرف شدن سایهها، به هنگام ریزش باران، و زمانى که نخستین قطره خون از کشته مؤمن مىچکد، زیرا در این اوقات درهاى
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 397
آسمان باز مىشود.» از امام صادق (ع)، روایت است: «امیر مؤمنان فرموده است: در چهار موقع دعا را مغتنم شمارید، هنگام تلاوت قرآن، موقع اذان، زمان نزول باران و هنگامى که جهادگران براى نیل به شهادت به دشمن یورش مىبرند.» و نیز از آن حضرت روایت است: «در چهار جا دعا به اجابت مىرسد: در نماز وتر، پس از سپیدهدم، پس از ظهر و پس از مغرب.» غزّالى مىگوید: در حقیقت شرافت اوقات نیز به شرف حالات برگشت دارد؛ چه سحرگاهان وقت خلوص و صفاى دل و فراغ از عوامل تشویش است. و روزهاى جمعه و عرفه نیز وقتى است که مقاصد همسو و دلها براى جلب رحمت الهى همیار مىشود، و این خود یکى از اسباب شرافت این اوقات است، صرفنظر از اسرارى که در این اوقات نهفته است و بشر از آنها اطّلاعى ندارد، حالت سجود نیز در خور این است که دعا در آن به اجابت برسد؛ چه پیامبر خدا (ص) فرموده است: «بنده به هنگامى که در سجده است از همه اوقات به پروردگارش نزدیکتر است پس در آن بسیار دعا کنید.» ابن عبّاس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده که فرموده است: «من منع شدهام از این که در رکوع یا سجود قرآن قرائت کنم. امّا در رکوع پروردگار متعال را تعظیم کنید. و در سجود در دعا بکوشید که آن سزاوار اجابت است.» مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) نیز روایاتى وارد است که دلالت بر همین امر دارد و در اوایل کتاب اسرار الصّلاة ذکر شده است.
3- به هنگام دعا روبهقبله کند و دستها را بالا برد
(1) به حدّى که زیربغلهاى او دیده شود. جابر بن عبد اللّه روایت کرده که پیامبر خدا (ص) به موقف عرفه آمد و روى خود را
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 398
به قبله کرد و پیوسته دعا مىفرمود تا آفتاب غروب کرد. سلمان (رض) گفته است: پیامبر خدا (ص) فرمود: «همانا پروردگارتان بسیار با شرم و بخشنده است. شرم مىکند از این که بندهاش دستهایش را به سوى او بلند کند و او آنها را خالى برگرداند.» انس روایت کرده است که پیامبر (ص) در دعا دستهایش را به قدرى بلند مىکرد که سفیدى زیربغل آن حضرت دیده مىشد و با انگشتانش اشاره نمىکرد. ابو الدّرداء گفته است: این دستها را پیش از آن که با غلّ بسته شود بلند کنید.
سپس شایسته است در پایان دعا دستهایش را به صورتش بکشد.
ابن عبّاس گفته است: «پیامبر (ص) به هنگام دعا دو کف دستش را به هم متّصل مىکرد و آنها را نزدیک صورتش قرار مىداد.» عمر گفته است: پیامبر خدا (ص) چون دست به دعا برمىداشت پیش از آن که آنها را برگرداند به صورتش مىکشید ، و این وضع دستها بود و چشم به آسمان نمىافکند و مىفرمود: «مردم از نظر کردن به آسمان در هنگام دعا بازایستند و گرنه بینایى آنها گرفته مىشود.» مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) کافى از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «هیچ بندهاى دستش را به سوى خداوند عزیز جبّار نمىگشاید، جز این که خداوند متعال شرم مىکند که آن را تهى بازگرداند و از فضل و رحمت خود آنچه را بخواهد در آن قرار مىدهد؛ و هر یک از شما که دعا کند باید دستهایش را برنگرداند تا آنگاه که آنها
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 399
را به سر و رویش کشیده باشد.» در عدّة الدّاعى آمده است: «پیامبر خدا (ص) به هنگام دعا و تضرّع دستها را بلند مىکرد و مانند فقیرى بود که درخواست طعام کند.» ضمن آنچه از طرف خدا به موسى (ع) وحى شده آمده است: «در پیشگاه من کف دستهایت را از روى ذلّت مانند بردهاى که از مولایش کمک بخواهد بگشاى، اگر این کار را بکنى مورد ترحّم من قرار خواهى گرفت و من گرامىترین قدرتمندانم. اى موسى از فضل و رحمت من بخواه چه اینها به دست من است و کسى جز من مالک آنها نیست؛ و هنگامى که از من درخواست مىکنى بنگر رغبت تو به آنچه نزد من است چگونه است؟
براى هر عمل کنندهاى پاداشى است و به ناسپاسها هم در برابر تلاشى که مىکنند پاداش داده مىشود.» ابو بصیر از امام صادق (ع) درباره دعا و بلند کردن دستها پرسید، امام (ع) فرمود:
«این بر پنج گونه است، امّا براى پناه بردن به خدا (از شرّ دشمنان) درون دستهایت را به سمت قبله کن، و در دعا براى روزى دستهایت را باز کن و درون آنها را به سمت آسمان بدار. و تبتّل (انقطاع از غیر خدا) اشاره کردن با انگشت سبّابه است، و ابتهال بلند کردن دستهاست به طورى که از سرت بگذرد، امّا دعاى متضرّع این است که انگشت سبّابه را در برابر رویت بجنبانى و این دعاى خیفه (ترس) است.» از محمّد بن مسلم روایت شده که گفته است: از ابى عبد اللّه امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود: «مردى از کنارم گذشت در حالى که من در نمازم با دست چپ دعا مىکردم.» آن مرد گفت: اى بنده خدا با دست راستت (دعا کن) «گفتم: اى بنده خدا پروردگار متعال بر این هم حقّى دارد مانند حقّى که بر آن دارد.» و فرمود: «رغبت این است که هر دو دست را بگشایى و درون آنها را آشکار کنى؛
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 400
رهبت (خوف) این است که دو دست را بگشایى و پشت آنها را ظاهر سازى؛ تضرّع آن است که انگشت سبّابه راست را به راست و چپ بجنبانى، و تبتّل جنبانیدن انگشت سبّابه چپ است که آن را به آرامى به سوى آسمان بالا برى و پایین آورى؛ و ابتهال این است که دستها و دو ذراع را به سمت آسمان بگشایى؛ و ابتهال زمانى است که ببینى اسباب گریه فراهم است.» از سعید بن یسار نقل شده که گفته است: امام صادق (ع) درون دو کف دستش را به سمت آسمان باز کرد و فرمود: «این رغبت است»؛ و پشت دو دستش را به طرف آسمان کرد و فرمود: «این رهبت است»؛ و انگشتانش را به راست و چپ گردانید و فرمود: «این تضرّع است»؛ و انگشتانش را بالا مىبرد و پایین مىآورد. و فرمود: «این تبتّل است»؛ و دستش را تا برابر رویش به جانب قبله کشید و فرمود: «این ابتهال است»؛ و گفت: ابتهال هنگامى است که اشک جارى شود. در حدیث دیگرى است که:
«خضوع و فروتنى در دعا این است که دو دستش را بر شانههایش بگذارد.» مؤلّف عدة الدّاعى مىگوید: حالات مذکور یا مسائلى است تعبّدى که علّت آنها را نمىدانیم، و یا مراد از گشودن دو کف دست در حال رغبت این است که این عمل به حال رغبتکننده در بسط آرزوها و حسن ظنّ و امیدوارى او به فضل و کرم حق تعالى نزدیکتر و مناسبتر است، و در حقیقت رغبتکننده خواستهایش را از درگاه خداوند مسألت مىکند و دو کف دستهایش را مىگشاید تا احسان حقّ تعالى در آنها قرار گیرد.
مقصود از قرار دادن پشت دو کف دست به سمت آسمان در حال رهبت این است که با زبان ذلّت و حقارت به داناى آشکار و نهان بگوید: من دستم را به سوى تو نگشودهام بلکه کف دستهایم را بر زمین قرار دادهام، زیرا من در پیشگاهت خوار و ذلیل و از تو شرمندهام. منظور از حرکت دادن انگشتان به سمت راست و چپ در حال تضرّع این است که به فرزند مرده و مصیبت زدهاى تشبّه جوید که پیوسته دستها را به هم
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 401
مىگرداند و در چهار طرف خود نوحه سر مىدهد. مراد از بلند کردن انگشتان و نهادن آنها در تبتّل این است که با توجّه به آن که معناى این واژه انقطاع است براى تحقّق آمال و آرزوهاى خود به زبان حال بگوید: من از غیر تو بریدهام و تنها به سوى تو رو آوردهام که تو شایسته الوهیّت و معبودیّتى و فقط با یک انگشت خود اشاره مىکند تا به وحدانیّت خداوند اعتراف کرده باشد. این که در ابتهال روبهقبله باشد و دو دستش را مقابل صورتش قرار دهد، و یا دستها و بازوهایش را به سوى آسمان بلند کند، یا دستهایش را به قدرى بالا برد که از سرش بگذرد بر حسب روایات این نوعى از انواع عبودیّت و اظهار حقارت و ذلّت و کوچکى است، مانند غریقى که دستها و بازوهاى لخت خود را بلند مىکند و به ذیل رحمت و دامن رأفت او متوسّل مىشود، رحمتى که مایه نجات هلاکشوندگان و فریادرس بیچارگان و وسیله گشایش براى جهانیان است، و این مقامى بزرگ است و بنده بدین مقام نمىرسد، مگر آن که اشکش ریزان شود و آه و نالهاش درهم پیچد، و همچون بنده زبون و خوارى باشد که از آمال و آرزوهایش منصرف، و از سؤال و درخواست از دیگران روگردان بوده و پیوسته در خدمت پروردگار بزرگ خود باشد. این که براى اظهار خضوع و فروتنى دو دستش را بر شانههایش بگذارد براى این است که خود را مانند بنده جنایتکارى بداند که به سوى مولایش برده مىشود، در حالى که هوسهایش او را به بند کشیده و بار گناه پاهایش را در کنده و زنجیر کرده و آهسته به زبان حال مىگوید: این دستهاى من است که بر اثر ستمى که به خود کردهام و جرأتى که علیه تو روا داشتهام در پیشگاه تو آنها را در غل و زنجیر کردهام.
4- آواز خود را نه چندان بلند و نه چندان آهسته کند.
(1) چه روایت شده است که مردم هنگامى که به همراه پیامبر خدا (ص) حرکت مىکردند چون به نزدیکى مدینه رسیدند صدا را به تکبیر بلند کردند. پیامبر (ص) فرمود: «اى مردم کسى را که مىخوانید کر و یا غایب نیست او میان شما و گردن مرکبهاى شماست.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 402
درباره قول خداوند که فرموده است: وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها ، گفتهاند: مقصود از آن دعاست، خداوند زکریّاى پیامبرش را در آنجا که فرموده است:
إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا مىستاید، و نیز فرموده است: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً. مىگویم: در عدّة الداعى آهستگى در دعا از جمله آداب آن شمرده شده است زیرا آن از ریا بدور است. همچنین مقتضاى قول حقّ تعالى است که: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً؛ و نیز اسماعیل بن همّام از امام ابى الحسن الرّضا (ع) روایت کرده که فرموده است:
«دعاى بنده در پنهانى یک دعاست لیکن برابر هفتاد دعاى آشکار مىباشد.» در روایت دیگرى آمده است: «دعاى پنهانى تو برتر از هفتاد دعاست که آن را آشکار بهجا آورى.» از پیامبر (ص) روایت شده است که: «خداوند به سه نفر بر فرشتگانش مباهات مىکند: کسى که در بیابانى بىآب و علف صبح کند و در این حال اذان و اقامه بگوید و نماز بگزارد. خداوند به فرشتگان مىگوید: به بندهام بنگرید که نماز مىگزارد و هیچ کس جز من او را نمىبیند؛ پس از آن هفتاد هزار فرشته فرود مىآیند و در پشت سرش نماز مىگزارند و تا فرداى آن روز برایش طلب آمرزش مىکنند. و دیگر کسى است که در شب برخیزد و در تنهایى نماز بگزارد و سپس سجده کند و در حال سجده به خواب رود، خداوند مىگوید: به بندهام بنگرید که روح او نزد من و جسدش براى من در سجده است. دیگر مردى است که در حال رزم است یارانش مىگریزند و او پایدارى مىکند و مىرزمد تا کشته مىشود.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 403
5- در دعا با تکلّف و ظاهرسازى سجع به کار نبرد،
(1) چه دعاکننده باید حالت زارى و تضرّع داشته باشد و این امر با سجعگویى مناسبت ندارد. درباره قول خداوند متعال که:
ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ گفتهاند مقصود خودنمایى در به کار بردن سجع است.
مىگویم: در عدّة الدّاعى آمده است: از جمله شرائط دعا این است که حرام یا قطع رحم یا چیزى را که متضمّن کمى حیا و سوء ادب باشد درخواست نکند، وى مىگوید:
مفسّران درباره قول خداوند متعال: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً گفتهاند مراد با خشوع و تذلّل و پنهانى دعا کردن است، و: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ بدین معناست که در دعا از حدّ تجاوز نشود. فی المثل دعاکننده مقام پیامبران را از خدا نخواهد. امیر مؤمنان (ع) فرموده است: «اى دعاکننده چیزى را که انجام نشدنى و یا حلال نیست درخواست مکن.» و نیز فرموده است: «هر کس بیش از مقدار خود درخواست کند مستحقّ محرومیّت است.» غزّالى مىگوید: سزاوارتر این است که به دعاهاى مأثور بسنده کند، چه اگر در دعا از این حدّ تجاوز کند ممکن است چیزى را از خدا بخواهد که به مصلحت او نباشد، و همه نمىتوانند خوب دعا کنند. از این رو در اخبار و احادیث آمده که در بهشت نیز به عالمان نیاز است، زیرا به بهشتیان گفته مىشود که بخواهید و آنها نمىدانند چه بخواهند تا آنگاه که عالمان به آنها بیاموزند.
پیامبر (ص) فرموده است: «در دعا از سجع بپرهیزید. کافى است که هر کدام از شما بگوید: اللّهم إنّى أسألک الجنة و ما قرّب الیها من قول و عمل و أعوذ بک من النّار و ما قرّب الیها من قول و عمل.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 404
در خبر آمده است: «بزودى گروهى خواهند آمد که در دعا و وضوء از حدّ تجاوز مىکنند.» برخى از بزرگان گفتهاند: با زبان ذلّت و خوارى دعا کن نه با فصاحت و زبان آورى. گفته مىشود: دعاى عالمان و ابدال از هفت کلمه تجاوز نمىکند و یا کمتر از آن است، و گواه این مطلب آخر سوره بقره است. خداوند در هیچ جا خبر نداده که دعاى بندگانش از این اندازه بیشتر بوده است.
و بدان که منظور از سجع کلام مصنوع و متکلّفانه است، چه این نوع سخن با تذلّل و تضرع مناسبت ندارد، و گرنه در دعاهاى مأثور از پیامبر خدا (ص) کلمات هموزن فراوان است لیکن متکلّفانه نیست، مانند قول آن حضرت: «أسألک الأمن یوم الوعید، و الجنّة یوم الخلود مع المقرّبین الشّهود، و الرّکع السّجود، و الموفین بالعهود، انّک رحیم و دود، و أنت تفعل ما ترید» و نظایر اینها و بنابراین باید به دعاهاى مأثور بسنده کرد و یا با زبان تضرّع بدون سجع و تکلّف از خدا درخواست و مسألت کرد، زیرا آنچه محبوب مىباشد زارى و تضرّع است.
6- با فروتنى و زارى و ترس دعا کند.
(1) خداوند فرموده است: إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً ؛ و نیز: ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً. پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هرگاه خداوند بندهاى را دوست بدارد او را مبتلا مىکند تا زارى و تضرّع او را بشنود.» مىگویم: پیش از این مکرّر به این موضوع اشاره کردهایم. در دعاهاى اهل بیت (ع) آمده است: و لا ینجینی منک إلّا التضرّع إلیک ؛ یعنى خداوندا! مرا از تو نجات نمىدهد جز زارى و تضرع به پیشگاه تو.
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 405
در آنچه از سوى خدا به موسى (ع) وحى شده آمده است: «اى موسى! هنگامى که مرا مىخوانى ترسان و بیمناک باش و پیشانى بر خاک نه و با گرامىترین اعضاى بدنت برایم سجده کن؛ و آنگاه که در پیش روى من مىایستى خوار و متواضع باش؛ و زمانى که با من مناجات مىکنى با دلى ترسان مناجات کن.» به عیسى (ع) وحى فرمود: «اى عیسى! همچون غریق اندوهگینى که هیچ فریادرسى براى او نباشد مرا بخوان. اى عیسى! دلت را براى من خوار گردان، و در خلوت مرا بسیار یاد کن، و بدان خشنودى من در این است که نسبت به من فروتنى کنى، و در این امر زنده باش و مرده مباش و آواز اندوهناک خود را به من بشنوان.»
7- از روى جزم و قطع دعا کند
(1) و به اجابت یقین و به آن امید صادق داشته باشد.
پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هرگاه یکى از شما دعا کند نگوید: خدایا اگر خواستى مرا بیامرز، خدایا اگر خواستى به من رحم کن بلکه باید بطور قطع درخواست کند، چه خدا را وادار کنندهاى نیست.» و نیز فرموده است: «هرگاه یکى از شما دعا کند باید آنچه را مىخواهد بزرگ باشد، زیرا براى خداوند هیچ چیزى بزرگ نیست.» و نیز: «خداوند را بخوانید و یقین به اجابت داشته باشید. و بدانید خداوند دعاى دل غافل را اجابت نمىکند.» مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) کافى از امام صادق (ع) روایت کرده که فرموده است: «هنگامى که دعا مىکنى گمان کن که حاجتت بر در خانه است.» و نیز از آن حضرت روایت شده است: «خداوند دعاى دل غافل را اجابت
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 406
نمىکند؛ پس هرگاه دعا مىکنى دلت را متوجّه او کن و یقین به اجابت داشته باش.» و نیز فرموده است: «هرگاه خدا را مىخوانى با دل رو به سوى او کن و بر این گمان باش که حاجتت بر در خانه است.» و نیز فرموده است: «هنگامى که پیامبر (ص) طلب باران کرد و به اندازهاى باران آمد که گفتند بیم غرق شدن است. آن حضرت با دستش اشارهاى کرد و گفت: خدایا باران را به اطراف ما بفرست و بر ما نفرست. در این موقع ابرها پراکنده شدند. مردم عرض کردند: اى پیامبر خدا یک بار دیگر براى ما طلب باران کردى امّا باران بر ما نبارید و این بار که طلب باران فرمودى بر ما بارید فرمود: من در آن بار که دعا کردم نیّت آن را نداشتم سپس که دعا کردم براى آن نیّت کردم.»
8- در دعا اصرار و پافشارى و سه بار آن را تکرار کند.
(1) ابن مسعود گفته است:
پیامبر (ص) هنگامى که دعا مىکرد سه بار آن را تکرار مىفرمود، و چون درخواست مىکرد سه بار آن را تکرار مىکرد. باید اجابت را دیر نداند، چه پیامبر (ص) فرموده است: دعاى کسى از شما به اجابت مىرسد که شتاب نکند و نگوید: دعا کردم به اجابت نرسید؛ و چون دعا کند باید از خداوند زیاد بخواهد، چه شخص کریم و بسیار بخشندهاى را براى حاجت خود مىخواند. یکى از پیشینیان گفته است: من بیست سال است خداوند را براى حاجت خود مىخوانم و اجابتم نکرده است؛ و من امید اجابت دارم؛ و از خداوند خواستهام که مرا توفیق دهد تا آنچه را برایم سودى ندارد ترک گویم.
پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هرگاه یکى از شما چیزى از خداوند درخواست
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 407
کند چون به اجابت رسد بگوید: الحمد للّه الّذى بنعمته تتم الصّالحات، و اگر در اجابت تأخیر شود بگوید: الحمد للّه على کلّ حال.» مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) کافى از امام باقر (ع) روایت کرده که فرموده است: «به خدا سوگند بنده مؤمن چون براى حاجتش در پیشگاه الهى الحاح و پافشارى کند خداوند حاجتش را روا مىسازد»؛ و در روایت دیگرى آمده است: «خداوند اجابت مىکند»، و واژه مؤمن در آن حذف شده است. از امام صادق (ع) نقل شده «چون بنده مؤمن دعا کند، خداوند در کار حاجت اوست مادام که شتاب نورزد.» و نیز فرموده است: «بنده اگر شتاب ورزد و براى حاجت خود بهپاخیزد، خداوند مىفرماید: آیا بنده مؤمن من نمىداند که من برآورنده حوایجم؟» از آن حضرت روایت شده که فرموده است: «خداى عزّ و جلّ خوش ندارد مردم در انجام حاجات خود به همدیگر اصرار کنند، لیکن آن را نسبت به خودش دوست مىدارد، چه خداوند دوست دارد که از او بخواهند و از آنچه در نزد اوست طلب کنند.» و نیز از آن حضرت نقل شده که پیامبر (ص) فرموده است: «خداوند رحمت کند بندهاى را که حاجتى را از خدا طلب کند و در دعاى خود اصرار ورزد خواه اجابت شود یا نشود. سپس این آیه را تلاوت فرمود: وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا. در عدّة الدّاعى از پیامبر خدا (ص) روایت شده: «خداوند بنده درخواستگر
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 408
الحاحکننده را دوست مىدارد.» در کتب پیشین آمده است: «از دعا کردن خسته مشو چه خداوند از اجابت خسته نمىشود.» در کافى از امام صادق (ع) نقل شده که فرموده است: «بنده دعا مىکند خداوند به دو فرشته مىفرماید من دعایش را اجابت کردم، لیکن حاجتش را نگهدارید، زیرا دوست دارم آوازش را بشنوم. و نیز بندهاى دعا مىکند و خداوند مىفرماید: در برآوردن حاجتش شتاب کنید که آوازش را خوش ندارم.» و نیز از آن حضرت روایت شده است: «مؤمن پیوسته در حال خیر و خوبى و امیدوارى به رحمت خداست مادام که شتاب نورزد تا نومید نشود و ترک دعا نکند.
عرض کردم: چگونه شتاب مىکند؟ فرمود: این که بگوید من از فلان وقت تاکنون دعا مىکنم و نمىبینم اجابت شود.» و نیز فرموده است: «مؤمن براى حاجتى که دارد دعا مىکند، خداوند مىفرماید:
اجابتش را به تأخیر اندازید به خاطر شوقى که به آواز و دعاى او دارم، و چون روز قیامت شود خداوند مىفرماید: اى بنده من تو مرا خواندى و من اجابت دعایت را به تأخیر انداختم، و اکنون ثواب تو چنین و چنان است.»
9- دعا را با ذکر خدا آغاز کند
(1) و ابتدا به سؤال نکند. سلمة بن اکوع گفته است:
هیچگاه نشنیدم پیامبر خدا (ص) دعا را آغاز کند، جز این که آن را با گفتن سبحان ربّى العلیّ الأعلى الوهّاب شروع مىکرد. در خبر از آن حضرت نقل شده که فرموده است: «هرگاه از خداوند حاجتى بخواهید آن را با صلوات بر من آغاز کنید، چه خداوند گرامىتر از آن است که دو حاجت
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 409
از او خواسته شود، یکى را برآورد و دیگرى را ردّ کند.» این خبر را ابو طالب مکّى روایت کرده است.
مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) عدّة الداعی از حارث بن مغیره روایت کرده که گفته است شنیدم ابى عبد اللّه (ع) مىفرمود: «بپرهیزید از این که چیزى از حوایج دنیا از خدا بخواهید، جز این که آن را با مدح و ثناى پروردگار و صلوات بر پیامبر (ص) آغاز و سپس حاجت خود را درخواست کنید.» امام (ع) فرمود: «مردى به مسجد درآمد و دو رکعت نماز خواند سپس حاجت خود را از خدا خواست، پیامبر (ص) فرمود: این بنده در درخواست از پروردگارش شتاب کرد. مرد دیگرى آمد و دو رکعت نماز گزارد سپس خدا را سپاس گفت و بر پیامبر (ص) درود فرستاد، پیامبر (ص) به او فرمود: «بخواه تا به تو داده شود.» محمد بن مسلم روایت کرده که ابى عبد اللّه (ع) فرموده است: «در کتاب امیر مؤمنان (ع) است که ستایش خداوند و صلوات بر پیامبر خدا (ص) پیش از درخواست حاجت است و هنگامى که خدا را مىخوانى نخست او را تمجید و ستایش کن»، عرض کردم: چگونه او را تمجید کنم؟ فرمود: «مىگویى: یا من هو أقرب الىّ من حبل الورید، یا من یحول بین المرء و قلبه، یا من هو بالمنظر الأعلى، یا من لیس کمثله شیء.» معاویة بن عمّار از امام صادق (ع) نقل کرده که فرموده است: «در دعا نخست مدح و ثناى الهى و سپس اقرار به گناهان و پس از اینها مسألت و درخواست است، به خدا سوگند بنده از گناه بیرون نمىآید، مگر این که اقرار به آن کند.» عیص بن قاسم روایت کرده است که ابى عبد اللّه (ع) فرمود: «هرگاه کسى از شما
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 410
حاجتى دارد پروردگار را ستایش کند و سپاس گوید، چه کسى که از سلطان حاجتى مىخواهد بهترین سخنى را که در توان اوست براى او آماده مىکند. بنابراین به هنگام درخواست حاجت خداوند عزیز جبار را تمجید و ستایش کنید و او را مدح و ثنا گویید.
سپس مىگویى: یا أجود من أعطى و یا خیر من سئل، و یا أرحم من استرحم، یا واحد یا أحد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، یا من لم یتّخذ صاحبة و لا ولدا یا من یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و یقضى ما أحبّ، یا من یحول بین المرء و قلبه، یا من هو بالمنظر الأعلى، یا من لیس کمثله شیء یا سمیع یا بصیر.» و نامهاى خداوند را زیاد بر زبان جارى کن و نامهاى او بسیارند و همچنین بر محمّد (ص) و خاندان او صلوات بفرست و بگو: اللّهم أوسع علیّ من رزقک الحلال ما أکفّ به وجهى و أؤدی به عن أمانتى و أصل به رحمى و یکون لى عونا على الحجّ و العمرة.» هشام بن سالم از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «دعا همواره محجوب است تا آنگاه که دعاکننده بر محمّد (ص) و آل او صلوات بفرستد.» و نیز از آن حضرت روایت است: «هر کس دعا کند و نام پیامبر (ص) را نبرد آن دعا بر بالاى سرش مىچرخد و چون نام پیامبر (ص) را ببرد آن دعا بالا مىرود.» و نیز از آن بزرگوار نقل شده که فرموده است: «کسى که به درگاه خداوند حاجتى دارد باید دعایش را با صلوات بر محمّد و آل او شروع کند و سپس حاجتش را بخواهد. و در پایان هم بر محمّد و آل او صلوات بفرستد، زیرا خداى عزّ و جلّ کریمتر از آن است که دو طرف دعا را بپذیرد و وسط آن را واگذارد، چه صلوات بر محمّد و آل او محجوب نیست.»
10- دیگر ادب باطن است
(1) و آنچه اساس اجابت دعاست عبارت از: توبه، ردّ مظالم و رو آوردن به خدا با اراده قوى است زیرا این مهمترین سبب اجابت است، از
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 411
کعب الاحبار روایت شده که گفته است: در زمان موسى (ع) قحطى سختى مردم را فرا گرفت، موسى (ع) به همراه بنى اسرائیل بیرون آمد و براى آنها طلب باران کرد لیکن باران نبارید و سه بار این کار را تکرار کرد همچنان باران نیامد. خداوند به موسى (ع) وحى فرمود که من دعاى شما و آنهایى را که با تو هستند اجابت نمىکنم، زیرا در میان شما سخن چینى است، موسى (ع) عرض کرد: پروردگارا او کیست تا وى را از میان جمع خود بیرون کنیم، خداوند وحى فرمود: اى موسى! من شما را از سخنچینى منع مىکنم و خودم سخنچین باشم؟ موسى (ع) به بنى اسرائیل گفت: شما همگى از سخنچینى توبه کنید و آنها نیز توبه کردند و پس از آن خداوند باران براى آنها نازل فرمود.
سفیان گفته است: چنین شنیدهام که بنى اسرائیل هفت سال دچار قحطى شدند و کار آنها به جایى رسید که مردار را از میان مزبلهها به دست آورده مىخوردند و با گوشت کودکان خود سدّ رمق مىکردند. و بر کوهها بالا مىرفتند و زارى مىکردند.
خداوند به پیامبران آنها وحى فرمود: که اگر چندان به سوى من بیایید که قدمهایتان تا زانو کوفته و فرسوده گردد و دستهایتان به اطراف آسمان برسد و زبانتان از کثرت دعا کند گردد من دعاى هیچ دعا کنندهاى از شما را اجابت نمىکنم، و به هیچ گریه کنندهاى از شما رحم نمىورزم تا آنگاه که مظالم را به اهل آن بازگردانید. آنها فرمانبردارى کردند و حقّ تعالى نیز در همان روز برایشان باران فرستاد.
مالک بن دینار گفته است: بنى اسرائیل را قحطى فرا رسید، و آنها بارها بیرون رفتند و طلب باران کردند. خداوند به پیامبر آنها وحى فرمود به آنان خبر دهد که شما با بدنهاى نجس به سوى او بیرون مىروید و دستهایى را به سوى او بالا مىبرید که به خون بىگناهان آلوده است، و شکمهایتان را از حرام پر کردهاید هم اکنون خشم من بر شما شدّت یافته است و جز دورى از من بهرهاى ندارید.
ابو الصّدیق ناجى گفته است: سلیمان (ع) با جمعى براى طلب باران بیرون آمد.
مورچهاى را دید که بر پشت افتاده و دست و پاها را به سوى آسمان بلند کرده و
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 412
مىگوید: پروردگارا ما آفریدههایى از آفریدگان توایم و از روزى تو بىنیاز نیستیم به سبب گناهان دیگران ما را نابود مگردان. سلیمان به همراهانش گفت: بازگردید که با دعاى دیگران سیرآب مىشوید.
اوزاعى گفته است: مردم براى طلب باران بیرون آمدند. بلال بن سعید از میان آنها برخاست و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و سپس گفت: اى گروه حاضران آیا شما به کردار بد خویش اعتراف ندارید: گفتند: بلى، گفت: بار خدایا شنیدهایم که تو فرمودهاى:
ما عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ و ما به اعمال بد خویش اعتراف مىکنیم. آیا جز این است که آمرزش تو براى امثال ماست؟ خداوندا بر ما ببخشاى و رحمت خود را شامل حال ما گردان و ما را سیرآب فرما و دستها را به آسمان بلند کرد و دیگران نیز چنین کردند. در این هنگام باران شروع به باریدن کرد.
به مالک بن دینار گفته شد: براى ما دعا کن، پاسخ داد: شما از دیر آمدن باران نگرانید و من در انتظار سنگ نگرانم.
روایت شده است که عیسى بن مریم (ع) به صحرا رفت تا طلب باران کند، به جمعى که همراهش بودند گفت: هر کس گناهى را مرتکب شده بازگردد. همگى بازگشتند و با او جز یک مرد باقى نماند. عیسى (ع) رو به او کرد و گفت: آیا تو را هیچ گناهى نیست؛ پاسخ داد: به خدا سوگند هیچ چیزى نمىدانم، جز این که یک روز نماز مىگزاردم، زنى از برابر من گذشت با همین چشم خود به او نگریستم، چون او از آنجا ردّ شد انگشتم را در چشمم فروبردم و آن را بیرون کشیده به پشت سر آن زن انداختم.
عیسى (ع) به او فرمود: دعا کن تا آمین بگوییم، او دعا کرد. ابرها در آسمان ظاهر شد و سپس باریدند و زمینها سیرآب شد.
یحیى بن غسّانى گفته است: در روزگار داود (ع) مردم دچار قحطى شدند. آنان سه تن از دانشمندان خود را برگزیدند و به بیابان رفتند تا بهوسیله آنها از خداوند طلب باران کنند. یکى از آنها گفت: بار خدایا! تو در تورات خود دستور دادهاى کسى را که
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 413
بر ما ستم کرده است ببخشیم. خداوندا ما بر نفس خود ستم کردهایم، پس ما را ببخش و دیگرى گفت: بار خدایا! تو در تورات خود فرمودهاى که ما بردگانمان را آزاد کنیم، خداوندا ما بردگان توایم ما را آزاد فرما. سوّمى گفت: بار الها تو در تورات خود تذکّر دادهاى که هرگاه گدایان بر در خانه ما ایستند آنها را نومید باز نگردانیم. خدایا ما گدایان و مسکینان توایم، بر در خانهات ایستادهایم دعاى ما را ردّ مفرما، در همین هنگام باران بارید.
عطاء سلّمى گفته است: ما دچار خشکسالى شدیم، بیرون آمدیم تا از خداوند طلب باران کنیم. ناگهان در گورستان با سعدون دیوانه روبرو شدیم. او به من نگریست و گفت: اى عطاء امروز روز رستاخیز است یا آنچه در گورهاست برانگیخته شدهاند. پاسخ دادم: نه لیکن باران از ما بازداشته شده است و آمدهایم تا از خداوند باران بخواهیم.
گفت: اى عطاء با دلهاى زمینى بیرون آمدهاید یا با دلهاى آسمانى؟ گفتم: بلکه با دلهاى آسمانى گفت: اى عطاء هیهات! به تقلّبگران بگو تقلّب نکنند چه ناقد و آن که سره را از ناسره جدا مىکند بصیر و بیناست. سپس به سوى آسمان نگریست و گفت: اى خدا و اى مولاى من شهرهایت را به سبب گناهان بندگانت ویران مکن، به نامهاى مکنون و نعمتهاى تو همانهایى که موانع آنها را پوشیده داشته است سوگند که آبى گوارا بر ما ببار، آبى که بندگانت را به آن زنده کنى و شهرهایت را بدان سیرآب فرمایى، اى کسى که بر همه چیز توانایى. عطاء گفت: هنوز گفتارش به پایان نرسید که رعد و برق در آسمان ظاهر شد و باران مانند آبى که از دهانه مشک سرازیر شود باریدن گرفت. در این هنگام او برگشت و مىگفت:
أفلح الزاهدون و العابدون إذ لمولاهم اجاعوا البطونا
أسهروا الاعین العلیلة حبّا فانقضى لیلهم و هم ساهرونا
شغلتهم عبادة اللّه حتّى قیل فی النّاس إنّ فیهم جنونا
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 414
ابن مبارک گفته است: در سالى که در مدینه قحطى سختى بود به آنجا وارد شدم.
مردم براى طلب باران از شهر بیرون مىرفتند و من هم با آنها همراه شدم. ناگهان غلام سیاهى را دیدم در حالى که دو پارچه کتان در بر کرده یکى را شلوار خود ساخته و دیگرى را بر دوش انداخته است آمد و در کنارم نشست و شنیدم مىگفت: بار الها کثرت گناهان و کردار زشت بندگان چهرهها را در پیشگاه تو کهنه و کریه ساخته است. خدایا باران آسمان را از ما بازداشتهاى تا بدینوسیله ما را تنبیه و مجازات کنى، اى بردبار صاحب وقارى که بندگانت جز نیکى از تو انتظار ندارند، همین ساعت همین ساعت آنها را سیرآب گردان، پیوسته السّاعة السّاعة مىگفت تا آسمان به ابر پوشیده شد و باران از هر سو باریدن گرفت. ابن مبارک گفته است: من نزد فضیل رفتم، او گفت تو را اندوهگین مىبینم؟ پاسخ دادم: دیگرى بر ما سبقت گرفت و بىما دوستى او را یافت، و داستان را براى او گفتم. فضیل نعرهاى زد و بىهوش بر زمین افتاد.
مىگویم: از طریق خاصّه (شیعه) از اهل بیت (ع) روایت شده است: «از جمله مواعظى که خداوند به عیسى بن مریم (ع) فرمود این است: اى عیسى به ستمگران بنى اسرائیل بگو چهرههایتان را شسته و دلهایتان را چرکین و آلوده کردهاید، آیا به من مغرور و یا بر من گستاخ شدهاید؟ براى مردم دنیا خود را خوشبو مىکنید در حالى که درون شما در پیش من به منزله مردارى گندیده است. گویا شما گروهى مردگانید. اى عیسى (ع) به آنها بگو از کسبهاى حرام دست بازدارید، و در برابر دشنامگویى ناشنوا باشید، و با دل به سوى من رو آورید، چه من خواهان صورت ظاهر شما نیستم، اى عیسى! به ستمگران بنى اسرائیل بگو در حالى که شما اموال حرام را در آغوش دارید و بتها را در خانههایتان نگه مىدارید مرا نخوانید زیرا من سوگند خوردهام که هر کس از شما مرا بخواند اجابتش کنم و اجابت خود را نسبت به آنها لعنت براى آنان قرار دهم تا متفرّق و پراکنده شوند.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 415
از پیامبر خدا (ص) نقل کردهاند که فرموده است: «به من وحى شد که اى برادر رسولان و اى برادر انذارکنندگان قوم خود را انذار و هشدار ده که داخل خانهاى از خانههاى من، و وارد بر هیچ بندهاى از بندگان من نشوند که بر ذمّه یکى از آنها مظلمه را باشد، زیرا مادام که در پیشگاه من به نماز مىایستد او را لعن مىکنم تا آنگاه که مظلمه را برگرداند در این هنگام (که مظلمه را رد کرده) من گوش اویم، همان گوشى که با آن مىشنود، و چشم اویم، همان چشمى که با آن مىبیند، و از جمله دوستان و برگزیدگان من مىباشد و با پیامبران و صدّیقان و شهیدان در بهشت همسایه من خواهد بود.» از امیر مؤمنان (ع) روایت شده که فرموده است: «خداوند به عیسى (ع) وحى فرمود که به بنى اسرائیل بگو: به خانهاى از خانههاى من جز با چشمانى فروهشته و دلهایى پاک و دستهایى پاکیزه وارد نشوید؛ و آنان را آگاه کن که من دعاى هیچ یک از آنها و هیچ کس از آفریدگان را که نزد او مظلمهاى باشد اجابت نمىکنم.» در حدیث قدسى آمده است: «از تو دعا و از من اجابت است. و هیچ دعایى جز دعاى خورنده حرام از من محجوب نیست.» از پیامبر خدا (ص) نقل شده است: «کسى که مىخواهد دعایش به اجابت برسد کسب و کار و طعام خود را پاکیزه بدارد»؛ و در پاسخ کسى که گفت: دوست دارم دعایم به اجابت برسد فرمود: «معاش خود را پاکیزه بدار و حرام به شکم خود وارد مکن.» از امام صادق (ع) روایت است: «هر کس شاد مىشود که دعایش به اجابت برسد باید طعام و کسب خود را حلال و پاکیزه کند.» و نیز فرموده است: «ترک یک لقمه حرام در نزد خداوند محبوبتر از دو هزار رکعت نماز مستحبّى است؛ و ترک یک ششم درهم حرام در پیشگاه خداوند برابر هفتاد حجّ مقبول است.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 416
از پیامبر خدا (ص) نقل شده که فرموده است: «اگر آن قدر نماز بگزارید که مانند میخ لاغر شوید، و روزه بگیرید تا مانند گوژپشتان شوید خداوند از شما نمىپذیرد جز آن که داراى تقوایى بازدارنده باشید.» و نیز فرموده است: «عبادت با خوردن حرام مانند ساختمان کردن بر روى شنزار است؛» و گفته شده: «بر روى آب است.» و نیز: «با عمل نیک همان مقدار دعا کافى است که نمک براى طعام کافى است.» همه این احادیث را کتاب عدّة الدّاعى روایت کرده و من از آن کتاب و جز آن ده آداب دیگر براى دعا اضافه بر آنچه غزّالى ذکر کرده به شرح زیر استفاده و استخراج کردهام.
1- نام حاجت را بردن. ابو عبد اللّه فرّاء از امام صادق (ع) روایت کرده است:
«خداوند مىداند بندهاش هنگامى که دعا مىکند چه مىخواهد لیکن دوست دارد که حوایج به درگاهش شرح داده شود.» از کعب الاحبار نقل شده که در تورات نوشته شده است: اى موسى! من از آفریدگانم غافل نیستم لیکن دوست دارم آواز دعاى بندگانم را به فرشتگانم بشنوانم و ملائکه نگهبان تقرّب فرزندان آدم را به من ببینند، با در نظر گرفتن این که من آنها را در وصول به این تقرّب توان داده و اسباب آن را برایشان فراهم ساختهام.
2- تعمیم در دعا، ابن قدّاح از ابى عبد اللّه (ع) نقل کرده که پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هرگاه کسى از شما دعا کند براى عموم دعا کند که آن دعا به اجابت نزدیکتر است.» 3- اجتماع در دعا، خداوند متعال فرموده است: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 417
؛ و نیز دستور داد که براى مباهله اجتماع کنند.
ابو خالد روایت کرده که ابو عبد اللّه (ع) فرموده است: هرگاه چهل نفر مرد نزد هم اجتماع کنند و در امرى خداوند را بخوانند حقّ تعالى دعاى آنها را مستجاب مىکند؛ و اگر چهل نفر نبودند و چهار نفر بودند ده بار خدا را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت مىکند؛ و چنانچه چهار نفر نباشند و یک نفر باشد چهل بار خدا را بخواند خداوند عزیز جبّار دعایش را مستجاب مىکند.» عبد الأعلى از آن حضرت روایت مىکند: «هرگاه چهار گروه گرد هم آیند که براى مطلبى به درگاه خدا دعا کنند جز این نیست که با اجابت آن دعا از هم جدا مىشوند.» علىّ بن عقبه از مردى از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که آن حضرت فرموده است: «هرگاه امرى پدرم را اندوهگین مىساخت زنان و کودکان را جمع مىکرد، سپس دعا مىکرد و آنها آمین مىگفتند.» سکونى از آن حضرت روایت کرده است که: «دعاکننده و آمینگو در ثواب شریکند.» 4- گریستن در حال دعا. در عدّة الدّاعى آمده است که آن مهمترین آداب دعا و بالاترین حالات آن است، زیرا:
اوّلا- گریه دلالت بر رقّت قلب دارد و رقّت دل نشانه اخلاصى است که موجب استجابت دعاست. امام صادق (ع) فرموده است: «هرگاه بدنت لرزید و چشمت گریست و قلبت ترسید پس بگیر، بگیر که حاجتت نزدیک و به تو توجهى شده است.» و نیز همان طورى که در حدیث آمده خشکى چشم ناشى از قساوت دل و
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 418
گویاى دورى از رحمت خداست. از جمله چیزهایى که خداوند به موسى وحى فرمود این است: اى موسى! آرزوهایت را در دنیا دراز مکن تا دلت سخت نشود، و سختدل از من دور است» ؛ و نیز دعاى سختدل مردود است. چه امام صادق (ع) فرموده است: «خداوند دعاى سختدل را نمىپذیرد.» ثانیا- گریه دلالت بر انقطاع از خلق و زیادى خشوع نسبت به خالق دارد. پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هرگاه خداوند بندهاى را دوست بدارد نوایى از حزن و اندوه در دل او برقرار مىکند، چه خداوند هر دل اندوهگین را دوست مىدارد، و کسى را که از خوف خدا بگرید هرگز وارد دوزخ نمىکند، مگر آن که شیر به پستان باز گردد، و هرگز غبار جهاد در راه خدا و دود جهنّم در بینى مؤمن جمع نمىشود، و هرگاه خداوند بندهاى را دشمن بدارد نواى خندهاى در دلش قرار مىدهد، و خنده دل را مىمیراند، و اللّه لا یحبّ الفرحین.» ثالثا- گریه موافق با اوامر حقّ تعالى و سفارشهایى است که به پیامبرانش کرده در آنجا که فرموده است: «اى عیسى! از چشمانت اشک و از دلت خوف و خشیت به من ببخش.» و به موسى (ع) فرموده است: «در هنگامى که با من مناجات مىکنى با خوفى برخاسته از دلى بیمناک با من مناجات کن ...» تا آنجا که مىگوید: «از کثرت گناهان مانند کسى که از دشمنش بگریزد به من فریاد زن.» رابعا- در گریه ویژگیها و ثوابهایى است که در دیگر طاعات یافت نمىشود، سپس صاحب عدّه اخبار بسیارى را در فضیلت گریستن به هنگام دعا نقل کرده که شاید
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 419
در جاى دیگرى از این کتاب آنها را ذکر کنیم.
پس از این گفته است: اگر گریه بر تو دست ندهد خود را به گریه وادار کن، چه امام صادق (ع) فرموده است: «و اگر تو را گریهاى نیست خود را به گریه وادار کن.» از سعید بن یسار نقل شده که گفته است: به ابى عبد اللّه (ع) عرض کردم: آیا اگر در دعا گریه به من دست ندهد خود را به گریه وادار کنم؟ فرمود: «آرى هر چند به اندازه سر مگسى باشد.» از ابى حمزه روایت است که ابى عبد اللّه (ع) به ابى بصیر فرمود: «اگر از وقوع امرى بیمناک شدى و یا حاجتى داشتى ابتدا خداوند را به گونهاى که سزاوار اوست حمد و ثناگو و سپس بر پیامبرش صلوات بفرست و خود را به گریه وادار کن اگر چه به اندازه سر مگسى باشد. پدرم مىفرمود: نزدیکترین حالات بنده به پروردگار عزّ و جلّ زمانى است که در سجده و گریان باشد.» و نیز از آن حضرت نقل شده است: «اگر گریهات نمىآید خود را به گریه وادار کن که اگر بهاندازه سر مگسى اشک بریزى بهبه (خوشا به حالت).» 5- اعتراف به گناه پیش از اظهار حاجت. این امر نیز گویاى گسستن از خلق و پیوستن به حقّ و فروتنى نفس است «و کسى که براى خدا فروتنى کند خداوند مرتبه او را بلند مىگرداند»؛ «و خدا در نزد دلهاى شکسته است.» روایت شده است: «عابدى هفتاد سال خداوند را عبادت کرد در حالى که روزها را روزه مىداشت و شبها را به عبادت بسر مىبرد. از خداوند حاجتى خواست، لیکن حاجتش برآورده نشد. او خطاب به نفس خویش کرد و گفت: از تو بدبختم اگر در تو خیرى بود حاجتت برآورده شده بود. در این هنگام خداوند فرشتهاى بر او فروفرستاد و گفت: اى فرزند آدم لحظهاى که در آن خود را نکوهش و تحقیر کردى بهتر از عبادتهاى گذشته توست.» از امام صادق (ع) نقل شده که فرموده است: «هرگاه در یکى از شما رقّت دل
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 420
حاصل شود دعا کند، زیرا دل تا پاک نشود رقّت پیدا نمىکند.» و بسا همین رقّت قلب سبب گریه و ریزش اشک شود، که این خود یکى از آداب دعاست؛ و در فوائد این ادب همین بس که سبب ادب دیگر است. امام صادق (ع) فرموده است: جز این نیست که در دعا نخست مدح و ثناى الهى و سپس اقرار به گناه و پس از آن اظهار حاجت است.
به خدا سوگند هیچ بندهاى جز به اقرار، از گناه بیرون نرفته است.» آنچه در ادب دهم ذکر شده است بر این ادب نیز دلالت دارد و این قریب به آن است.
6- رو آوردن به خدا از ته دل، کسى که به تو رو نیاورده استحقاق آن را ندارد که به او رو آورى، چنان که اگر کسى که مىدانى از سخن گفتن با تو غفلت کرده و از پاسخگویى به تو اعراض داشته با تو به سخن درآید شایسته آن است که با او سخن نگویى و از پاسخ دادن به او روى گردانى. امام صادق (ع) فرموده است: «کسى که بخواهد منزلت خود را نزد خدا بداند بنگرد که منزلت خداوند نزد او چگونه است، زیرا خداوند بنده را در جایگاهى قرار مىدهد نظیر جایگاهى که بنده خدا را در نفس خویش در آن جایگاه فرود آورده است.» امیر مؤمنان (ع) فرموده است: «خداوند دعاى دل غافل را نمىپذیرد.» سیف بن عمیره از امام صادق (ع) روایت کرده که فرموده است: «هرگاه خدا را بخوانى از ته دل به او رو بیاور.» در آنچه خداوند به عیسى (ع) وحى فرموده آمده است: «جز در حال تضرّع و زارى و یکى کردن فکر خود مرا مخوان چه هر وقت مرا بخوانى به همان گونه تو را
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 421
اجابت مىکنم.» غزّالى این ادب را با آداب دهگانهاى که ذکر کرده بیان داشته است و سزاوار بود که آن را ادب جداگانهاى قرار مىداد.
7- تقدّم در دعا پیش از بروز حاجت، پیامبر خدا (ص) به ابى ذرّ فرمود: «آیا کلماتى را به تو یاد ندهم که خداوند به سبب آنها به تو نفع رساند؟» عرض کرد: آرى اى پیامبر خدا، فرمود: «خدا را به یاد داشته باش تا او را در پیش روى خود ببینى، در خوشى با خدا آشنا باش، تا در سختى تو را بشناسد.» هارون بن خارجه از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «دعا در حال راحتى و آسایش نیازمندیهاى در حال بلا را برطرف مىکند.» در خبر صحیح آمده که آن حضرت فرموده است: «هر کس در دعا پیشى جوید دعایش به هنگام نزول بلا اجابت مىشود، و گفته مىشود: صداى آشنایى است و از بالا رفتن به آسمان ممنوع نمىشود؛ و کسى که در دعا پیشدستى نکند چون بلا به او رسد دعایش مستجاب نمىشود و فرشتگان مىگویند: این آواز را نمىشناسیم.» از آن حضرت روایت شده که فرموده است: «جدّم مىفرمود: در دعا پیشدستى کنید، زیرا چون بندهاى بسیار دعا کند و بلایى به او رسد و به دنبال آن دعا کند، گفته مىشود: آوازى آشناست، و اگر بسیار دعا نکند و بلایى به او رسد و به دنبالش دعا کند به او گفته مىشود: تا به امروز کجا بودى؟» و نیز فرموده است: «علىّ بن الحسین (ع) مىفرمود دعا پس از نزول بلا سودى ندارد.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 422
و نیز: «کسى که از بلایى بترسد که بدو رسد و پیش از رسیدن آن بلا براى دفع آن دعا کند خداوند هرگز آن بلا را به او نمىنمایاند.» 8- دعا براى برادران و درخواست دعا از ایشان، ابن ابى عمیر از هشام بن سالم از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «هر کس چهل مؤمن را در دعا مقدّم بدارد دعایش اجابت مىشود» ؛ و تأکید شده که پس از فراغ از نماز شب باشد.
روایت شده که خداوند به موسى (ع) وحى فرمود: «اى موسى! مرا با زبانى بخوان که با آن گناه نکردهاى. عرض کرد: کجا آن براى من میسّر است؟ فرمود: مرا با زبان غیر از خودت بخوان.» پیامبر (ص) فرموده است: «هیچ چیزى در اجابت دعا سریعتر از دعاى غایب براى غایب نیست.» فضیل بن یسار از ابى جعفر (ع) نقل کرده که فرموده است: «دعایى که بیشتر امید استجابت آن مىرود و زودتر به اجابت مىرسد دعاى مؤمن براى برادر دینى در پشت سر اوست.» و نیز از آن حضرت روایت شده که فرموده است: «زودترین دعایى که به اجابت مىرسد دعاى برادر دینى براى برادرش در پشت سر اوست. چون ابتدا به دعا براى برادرش کند فرشتهاى که بر او موکّل است مىگوید: آمین و براى تو دو چندان است.» عبد اللّه بن سنان از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «دعاى انسان براى برادر دینىاش در پشت سر او روزى را زیاد و ناخوشى را برطرف مىکند.» از آن حضرت روایت شده که پیامبر خدا (ص) فرموده است: «هیچ مؤمنى نیست
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 423
که براى مردان مؤمن و زنان مؤمنه دعا کند جز این که خداوند مانند آنچه را براى ایشان دعا کرده است به شماره هر مرد مؤمن و زن مؤمنهاى که از آغاز روزگار تا روز قیامت به دنیا آید به او باز مىگرداند. همانا بندهاى باشد که در روز قیامت دستور داده مىشود او را به دوزخ برند و بدانسو کشیده مىشود، مردان مؤمن و زنان مؤمنه مىگویند: پروردگارا این است آن که براى ما دعا مىکرد شفاعت ما را درباره او بپذیر، خداوند شفاعت آنان را مىپذیرد و او نجات مىیابد.» علىّ بن ابراهیم از پدرش حدیث کرده که گفته است: عبد اللّه بن جندب را در موقف (عرفات) دیدم، و من وقوفى بهتر از وقوف او مشاهده نکردهام، پیوسته دستهایش به سوى آسمان بلند و اشکهایش بر گونههایش روان بود، بهطورىکه بر زمین مىریخت.
همین که مردم از آنجا برگشتند به او گفتم: اى ابا محمّد من وقوفى بهتر از وقوف تو ندیدم، گفت: به خدا سوگند من جز براى برادران دینى خود دعایى نکردم، و این بدان سبب بود که ابو الحسن امام موسى بن جعفر (ع) به من فرمود: «هر کس براى برادر دینى خود در پشت سر او دعا کند از عرش به او ندا مىشود که براى تو صد هزار برابر است»؛ از این رو خوش نداشتم صد هزار دعاى تضمین شده را به خاطر یک دعا که نمىدانم به اجابت مىرسد یا نه ترک کنم. 9- در نیازهاى خود جز بر خداوند اعتماد نکند، و این حالت از مکمّلات دعاست، خداوند متعال فرموده است: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ. حفص بن غیاث از ابى عبد اللّه (ع) روایت کرده که فرموده است: «هرگاه کسى بخواهد که هر چه از خداوند مسألت مىکند خداوند به او عطا کند باید از همه مردم چشم پوشد و امیدى جز به بارى تعالى نداشته باشد. هنگامى که خداوند این حالت را از دل او بداند هر چه از او بخواهد به او مىدهد.»
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 424
ضمن آنچه خداوند به یکى از پیامبرانش وحى فرموده آمده است: «به عزّت و جلالم سوگند من آرزوى هر کسى را که به دیگرى غیر از من چشم امید دوخته باشد به نومیدى مىکشانم، و در میان مردم بر او جامه خوارى مىپوشانم، و او را از رحمت و فضل خود دور مىگردانم. آیا بنده من در سختیها از دیگرى انتظار کمک دارد در صورتى که رفع آنها در دست من است و به دیگرى چشم امید دوخته در حالى که من بىنیاز و بخشندهام؛ کلید درهاى بسته به دست من است، و درگاهم به روى کسانى که مرا بخوانند گشوده است. آیا نمىدانید کسى را که بلایى به او رسیده برطرف کردن آن جز از من از کس دیگر ساخته نیست؛ پس چرا از من روى مىگرداند و امید و آرزو از دیگرى دارد. در حالى که من از جود و کرم خود آنچه را از من درخواست نکرده به او بخشیدهام امّا او از من روى گردانیده و از من درخواستى نکرده و در بلایى که دچار شده از دیگرى تقاضاى کمک کرده است. من خدایى هستم که پیش از درخواست مىبخشم در این صورت آیا ممکن است از من درخواست شود و نبخشم؟ هرگز، آیا جود و کرم از آن من نیست، آیا زمان دنیا و آخرت در دست من قرار ندارد؟ اگر اهل آسمانهاى هفتگانه و زمینها همگى درخواست عطا و بخشش کنند و حاجت یکایک آنها را برآورم در ملک و قدرت من بهاندازه بال مگسى کاستى پدید نمىآید، و چگونه ممکن است مملکتى که من سرپرست آنم دچار کاستى شود، چه بدبخت است کسى که نافرمانى من کند، و حرمت مرا پاس ندارد.» این خبر را امام صادق (ع) از پدرانش از امیر مؤمنان (ع) روایت کرده است.
از پیامبر خدا (ص) نقل شده که فرموده است: «هر کس از توسّل به مخلوق چشم پوشد و به من متوسّل شود من روزى او را در آسمانها و زمین ضامنم، و اگر مرا بخواند او را اجابت مىکنم، و چنانچه از من بخواهد به او مىبخشم، و اگر طلب آمرزش کند او را مىآمرزم، و هر کس از من چشم پوشد و به مخلوق متوسّل شود اسباب آسمانها و زمین را
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 425
از دسترس او قطع مىکنم و اگر از من بخواهد به او نمىبخشم و اگر مرا بخواند اجابتش نمىکنم.» 10- از امام صادق (ع) روایت شده که فرموده است: «ادب دعا را نگهدار و بنگر چه کسى را مىخوانى، و چگونه او را مىخوانى و براى چه او را مىخوانى. عظمت و کبریایى خداوند را رعایت کن، و علم او را به آنچه در ضمیر تو است، و آگاهى او را بر اسرار تو و آنچه از حقّ و باطل در درون تو نهفته است به چشم دل بنگر، و راه نجات و هلاک خود را بشناس تا مبادا از خداوند چیزى بخواهى که شاید هلاکت تو در آن باشد در حالى که گمان کنى نجات تو در آن است، خداوند متعال فرموده است: وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا . بیندیش چه چیزى درخواست مىکنى، و براى چه آن را تقاضا دارى، و دعا عبارت از استجابت تو در همه چیز براى حقّ، و پالایش دل در مشاهده ربّ، و ترک همه اختیارات و تسلیم همگى امور خود چه ظاهر و چه باطن آنها به پروردگار است. و اگر تو شرائط دعا را بهجا نیاورى نباید در انتظار اجابت باشى چه او آشکار و نهان را مىداند، و شاید او را به چیزى مىخوانى که مىداند قصد تو خلاف آن است. یکى از صحابه به دیگرى گفت: شما با دعا کردن انتظار باران دارید و من انتظار سنگ دارم.
و بدان اگر خداوند ما را به دعا کردن فرمان نداده بود، و ما خود از روى اخلاص او را مىخواندیم تفضّل مىفرمود و دعاى ما را اجابت مىکرد چه رسد به این که خداوند اجابت را براى کسى که شرائط دعا را رعایت کند ضامن شده است. از پیامبر خدا (ص) درباره اسم اعظم الهى پرسش شد، فرمود: (همه اسمهاى خداوند اعظماند)؛ و باید دلت را از هر چه غیر خداست تهى گردانى. و به هر نامى که مىخواهى او را بخوانى، و در حقیقت خداوند به نامى بدون نام دیگر اختصاص ندارد بلکه خداوند واحد قهّار است.
راه روشن؛ ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج2، ص: 426
پیامبر خدا (ص) فرموده است: «خداوند دعاى دل غافل را اجابت نمىکند.» بارى اگر آنچه از شرائط دعا را که برایت ذکر کردم بهجا آورى و درونت را براى خدا خالص گردانى تو را به یکى از سه چیز مژده مىدهم: یا آنچه را درخواست کردهاى بزودى اجابت مىشود، و یا آنچه از خواست تو بزرگتر و مهمّتر است برایت ذخیره مىگردد، و یا بلایى از تو دفع مىشود که اگر تو را فرا مىگرفت نابود مىشدى. از پیامبر خدا (ص) نقل است که: خداوند فرموده است: «کسى که ذکر من او را از درخواست از من باز دارد آنچه را برتر از چیزى است که به درخواستکنندگان مىدهم به او خواهم داد.» امام صادق (ع) فرموده است: «یک بار خدا را خواندم و اجابتم فرمود لیکن حاجتم را فراموش کردم، زیرا اجابت او به سبب توجّه حقّ تعالى به بندهاش در هنگام دعاست و این بزرگتر و گرانقدرتر از چیزى است که بنده خواستار آن است، هر چند بهشت و نعمتهاى جاودان آن باشد. امّا این نوع دعا را جز عالمان محبّ و عارفان بحقّ که برگزیدگان خدا و خاصّان اویند نمىتوانند بهجا بیاورند.»
راه روشن: ترجمه کتاب المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء
ج2/آداب دعا ..... ص : 394
1 - اوقات شریف را براى دعا انتظار کشد ..... ص : 394
2 - حالات شریف را مغتنم بشمارد؛ ..... ص : 396
3 - به هنگام دعا روبهقبله کند و دستها را بالا برد ..... ص : 397
4 - آواز خود را نه چندان بلند و نه چندان آهسته کند. ..... ص : 401
5 - در دعا با تکلف و ظاهرسازى سجع به کار نبرد، ..... ص : 403
6 - با فروتنى و زارى و ترس دعا کند. ..... ص : 404
7 - از روى جزم و قطع دعا کند ..... ص : 405
8 - در دعا اصرار و پافشارى و سه بار آن را تکرار کند. ..... ص : 406
9 - دعا را با ذکر خدا آغاز کند ..... ص : 408
10 - دیگر ادب باطن است ..... ص : 410